بسیج دانشجویی دانشگاه سارویه

بسیج دانشجویی دانشگاه سارویه

بسیج دانشجویی دانشگاه سارویه

بسیج دانشجویی دانشگاه سارویه

پیوندهای روزانه

به گزارش وبسایت رزمندگان شمال /

رقص مستانه حسین در میان تانکهای عراقی


آخرین روزی که محافظت بیت امام را عهده دار بودیم، حسین گفت بیا برویم در حسینیه جماران کمی بنشینیم. به همراه هم به حسینیه رفتیم . حسینیه با همان زیراندازها و دیوار گچی و صندلی خالی حضرت امام ( ره ) در سکوتی عجیب بسر می برد ، در کنار حسین روی زمین نشستیم، حرفی برای زدن نداشتیم ، زیرا در و دیوار در حال حرف زدن بودند، چشمان حسین بتدریج خیس میشد ، سرش را پایین انداخت و در بین دو پایش چهره اش را مخفی کرد، ولی گریه امانش نمی داد بتدریج صدای او بلند و بلندتر می شد تا جائیکه صدای گریه حسین هم جماران را پوشانید.




به گزارش رزمندگان شمال، سردار حسین تجویدی دوست صمیمی و همسنگر سردار شهید حسین بهرامی می گوید: ارتباط من با حسین ، ارتباط دو دوست  بود ، دوستانی که دوستیشان در خون و جنگ عمیق تر و هر چه زمان میگذشت عاشقانه تر بود. گر چه هیچگاه بزبان و بیان نمی آمد ولی چشمانمان بیکدیگر این عشق را منتقل می کرد. به یاری خداوند تلاش میکنم هر آنچه بیاد دارم در خصوص شهید عزیز ، حسین بهرامی‌ به روی کاغذ بیاورم تا دین خود را در این راستا اداء کرده باشم شاید یاد آوری همه خاطرات کاری مشکل و نشدنی باشد ولی از خدا یاری خواستم تا به ذهنم و قلم ضمن خلوص ، توان ببخشد تا در آخرت در مقابل حسین شرمنده تر نشوم :

زندگی دانشجویی در شرایط سخت
حسین دارای اتاق اجاره ای در طبقه دوم یکی از منازل مشهد بود. او فقط یک اتاق داشت و دیگر هیچ ، ابعاد اتاق او بقدری کوچک بود که نمی توانستی فرش 12 متری را در آن بیاندازی ، اتاق قدیمی - گچ کاری نم کشید و کف سیمانی با پنجره چوبی و علاالدین جهت آشپزی در گوشه اتاق ، یک پتو 2 متر در یک متر بعنوان فرش زیر پا ، دو پتوی نسبتاٌ بهتر بعنوان رو انداز. یک فرورفتگی در اتاق وجود داشت که با چوب قفسه بندی شده بود و بعنوان کتابخانه استفاده می شد و البته مملو از کتاب بود. ابتداٌ که شب می خوابیدم سردم میشد ولی بعد از مدت کمی احساس گرمای بیشتری میکردم صبح متوجه می شدم که رواندازم یکی بیشتری شده است پتوی حسین روی من بود شب های بعد که دقت کردم متوجه شدم حسین مدت کمی از شب را می خوابد و همیشه در حال مطالعه و با نماز خواندن است لذا نیاز زیادی به این زیر انداز و روانداز ندارد . البته شبهائی که پیش او بودم ، ناچار بود روی کف سیمانی نماز بخواند تا من بتوانم براحتی بخوابم .


 گریه های حسین در جماران و دیدار خصوصی با امام

نگاه او به امام (‌ره) نگاه کاملاً مریدانه ای بود که از سر عشق آمیخته با معرفت نشأت گرفته بود.

با شروع جنگ تحمیلی ، بلافاصله حسین گفت بزرگترین کار ما ، حفظ جان امام ( ره ) است و بلافاصله با توجه به اینکه گروه محافظ امام ( ره ) تماماً مشهدی بودند و توسط حسین پذیرش شده بودند، توانستیم به درون گروه محافظ رفته و حدود شش روز از اطراف بیت حفاظت کنیم. شهید حسین بهرامی در طی این چند روز آنچنان نگران و دست پاچه بود که این موضوع را نمی توانست مخفی کند و همه این موضوع ناشی از همان عشقی بود که اشاره شد. آخرین روزی که در آنجا بودیم گفت بیا برویم در حسینیه جماران کمی بنشینیم بعد به همراه هم به حسینیه رفتیم . حسینیه با همان زیراندازها و دیوار گچی و صندلی خالی حضرت امام ( ره ) در سکوتی عجیب بسر می برد ، در کنار حسین روی زمین نشستم ، حرفی برای زدن نداشتیم ، زیرا در و دیوار در حال حرف زدن بودند، چشمان حسین بتدریج خیس میشد ، سرش را پایین انداخت و در بین دو پایش چهره اش را مخفی کرد، ولی گریه امانش نمی داد بتدریج صدای او بلند و بلندتر می شد تا جائیکه صدای گریه حسین هم جماران را پوشانید. نمی دانم دیگر چه گذشت ولی بعد از چند ساعت او را با چشمهای قرمز دیدم  البته حسین همیشه عاشق ملاقات با امام ( ره )‌بود و طی دورانی که با هم بودیم یکبار توانست در ملاقات خصوص خدمت امام ( ره ) رسیده و از نزدیک او را ملاقات کرده و دست او را ببوسد.


حسین؛ عارفی زاهد
مراقبت از نفس ، مراقبت از ظواهر اسلامی و مقید بودن به فرائض و همه در کنار فهم و درک و بیان پیشوای او از او فردی منحصر بفرد و شاخص ساخته بود ، هنگام نماز او را یک عارف به تمام معنی می دیدیم ، قبل از اداء اذان وضو می گرفت و منتظر می ماند با شروع اذان ، اذان میگفتن و حزن و اشک در چهره او نمایان میشد. با شروع نماز با حالت خاص و تأمل بسیار و با حضور قلب نماز می خواند ، همیشه از حالت حسین می فهمیدیم نزدیک نماز است .


حسین؛ جانباز محراب عبادت
نماز شب او نیز از قبل از شروع جنگ تا زمان شهادتش ترک نشد او در سرما و گرما بدون توجه به شرایط جوی و حتی درخستگی های ناشی از کار زیاد طی روز ، نماز شب او ترک نمی شد . حتی یک نوبت در هنگام اداء نماز شب ، بر اثر اصابت ترکش خمپاره ای  منهدم نشده در یک ساختمان مجروح شده و تا مدتها برای مداوا و معالجه به بیمارستان و اورژانس مراجعه نکرد .


رقص مستانه حسین در میان تانکهای عراقی
با تلاش شبانه روزی شهید حسین بهرامی طرح عملیات المهدی ( عج ) برای دور کردن عراقیها از شهر سوسنگرد از دو محور چپ و راست و یک محور پشت سر عراقیها آماده شد . طبق معمول حسین سخت ترین محور عملیاتی یعنی محور پشت سر عراقی ها را بعهده گرفت . آنهم حمله از عقب سر به عراقیها بود این محور بدان ذلیل دشوارتر بود که تمامی نیروهای در حال عقب نشینی با این محور روبرو می شدند و این به معنی جنگیدن با تعداد بیشماری از تانکها و نفرات فراری از هر دو محور چپ و راست . این محور دیگر با پشت سر خود ارتباط نداشت و ... رسانی و تخلیه مجروحین و حتی رسیدن نیروهای کمکی به آنها بسیار دشوار و حتی در چندین ساعت اول غیر ممکن بود . حسین با علم به این مشکلات خودش فرماندهی آن محور را بعهده گرفت . حسین اولین نفری بود که به سمت عراقیها حمله کرد و پس از درگیریهای فراوان حتی بی سیم چی او مجروح شد ؛ در شب تاریک و تنها از نظر همراهی رزمندگان آنقدر جنگید تا سلاحش دیگر گلوله نداشت و زخمهایی نیز در بدن داشت. حسین جانانه جنگید و در لابلای تانکهای عراقیها شهید شد. او گمشده خود را در کانالهای آبیاری کشاورزی غرب سوسنگرد پیدا کرد .  

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۲/۳۱
افسران 313

نظرات  (۱)

سلام عجیبه چه نخبه ایی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی