به گزارش وبسایت رزمندگان شمال /
رقص مستانه حسین در میان تانکهای عراقی
آخرین روزی که محافظت بیت امام را عهده دار بودیم، حسین گفت بیا برویم در حسینیه
جماران کمی بنشینیم. به همراه هم به حسینیه رفتیم . حسینیه با همان زیراندازها
و دیوار گچی و صندلی خالی حضرت امام ( ره ) در سکوتی عجیب بسر می برد ، در کنار
حسین روی زمین نشستیم، حرفی برای زدن نداشتیم ، زیرا در و دیوار در حال حرف زدن
بودند، چشمان حسین بتدریج خیس میشد ، سرش را پایین انداخت و در بین دو پایش چهره
اش را مخفی کرد، ولی گریه امانش نمی داد بتدریج صدای او بلند و بلندتر می شد تا
جائیکه صدای گریه حسین هم جماران را پوشانید.